.. هَمــ آغوشـــ🤍🪐🫀 .. ←پارت۶۱→
بعداز خوندن آهنگ،نیکا که توی دستش یه دوربین فیلم برداری بودوداشت فیلم می گرفت،گفت:رضا
زودتراون شمعاروفوت کن که مردیم ازبس صبرکردم!
رضا لبخندی زدوخم شدتاشمعارو فوت کنه که صدای پوریا متوقفش کرد:
- صبرکن!
بعد رفت وکنار رضا،پشت مبل،ایستاد وروبه جمع گفت:هیچ به شمعای روی کیک دقت کردین؟!
و شروع کردبه شمردن شمعاتا رسید به بیست وهشتمی!رو به رضا وباخنده گفت:رضا خره پیرشدی رفتا!۲۸سالت شده بابابزرگ!
رضا خندیدوگفت:نه که توخودت 7 سالته؟!
پوریا باخنده گفت:مهم کودک درونه که کودک درون من تازه هفته بعد به دنیامیاد!
بااین حرفش کل مهمونا زدن زیرخنده.آروین لابلای خنده هاش گفت:کودک دورن من وچی میگین که یه ماه دیگه عروسیشه؟!
ودوباره خندش شدت گرفت.رضا باخنده گفت:مرده شورخودتون وکودک درونتون و ببرن...بذارین من ایناروفوت کنم دیگه!!!
پوریا باخنده گفت:فوت کن!فوت کن داش رضا!
رضا خم شدوهمه شمعارو فوت کرد.همه برای رضا دست زدند.یکی ازرفیقای رضا روکردبهش وگفت:رضا اون کیک و ببر که ازگشنگی مردیم!
رضا دست دراز کردتا چاقورو ازروی میز برداره که آروین زودترچاقو روقاپید!
خندید وگفت:فکرکردی کیک بریدن الکی الکیه؟!پس رقص چاقو چی؟!
رضا باخنده گفت:نکنه تومیخوای برقصی؟!
آروین خندیدورفت وسط جمع ایستادوگفت:آره دیگه!همه زحمتای تولد توافتاده گردنٍ منه بیچاره!!!
رضا خندیدوچیزی نگفت.آروین روکردبه من وگفت:دیا برو یه آهنگ توپ بذارکه میخوام برقصم.
دهن کجی بهش کردم وبه سمت موزیک پلیر رفتم. مسخره بازیم گل کرده بود ،آهنگ ناری ناری علیرضا روزگارو گذاشتم وصداش و زیادکردم:
جومۀ! اناری داری
با ما نامهربونی با ما دل میسوزونی
تو که با خنده هات دلو می تپونی
ناری ناری ناری ناری
ناری ناری ناری ناری
آروین می رقصیدوهمراه آهنگ می خوند.مسخره بازی درمیاوردو هی میومد سمت رضا تاچاقو روبهش بده،رضا که دستش و دراز می کرد،چاقو رو می برد عقب و دوباره شروع می کردبه رقصیدن.یه قرایی میداد که من توکارش مونده بودم!من بلدنیستم اونجوری برقصم،اون وخ این آروین بی شعوور چه خوب نازوادا درمیاره!
یادم باشه بهش بگم یه دوره فشرده رقص برام بذاره...خیلی باحال می رقصه!!!
ازدست کارای آروین،انقدرخندیده بودم که دلم دردگرفته بود.
ناری ناری
ناری یار خوشگل نازی یار خوشگل
با ما نامهربونی با ما دل میسوزونی
تو که با خنده هات دلو می تپونی
ناری ناری ناری ناری
ناری ناری ناری ناری
آهنگ که تموم شد،همه برای آروین دست زدن.رضا به سمت آروین رفت تاچاقورو ازش بگیره اما آروین چاقو رو عقب کشیدوگفت:اول شاباش و ردکن بیاد!
رضا باخنده گفت:عین دخترارقصیدی تازه شاباشم می خوای؟!
زودتراون شمعاروفوت کن که مردیم ازبس صبرکردم!
رضا لبخندی زدوخم شدتاشمعارو فوت کنه که صدای پوریا متوقفش کرد:
- صبرکن!
بعد رفت وکنار رضا،پشت مبل،ایستاد وروبه جمع گفت:هیچ به شمعای روی کیک دقت کردین؟!
و شروع کردبه شمردن شمعاتا رسید به بیست وهشتمی!رو به رضا وباخنده گفت:رضا خره پیرشدی رفتا!۲۸سالت شده بابابزرگ!
رضا خندیدوگفت:نه که توخودت 7 سالته؟!
پوریا باخنده گفت:مهم کودک درونه که کودک درون من تازه هفته بعد به دنیامیاد!
بااین حرفش کل مهمونا زدن زیرخنده.آروین لابلای خنده هاش گفت:کودک دورن من وچی میگین که یه ماه دیگه عروسیشه؟!
ودوباره خندش شدت گرفت.رضا باخنده گفت:مرده شورخودتون وکودک درونتون و ببرن...بذارین من ایناروفوت کنم دیگه!!!
پوریا باخنده گفت:فوت کن!فوت کن داش رضا!
رضا خم شدوهمه شمعارو فوت کرد.همه برای رضا دست زدند.یکی ازرفیقای رضا روکردبهش وگفت:رضا اون کیک و ببر که ازگشنگی مردیم!
رضا دست دراز کردتا چاقورو ازروی میز برداره که آروین زودترچاقو روقاپید!
خندید وگفت:فکرکردی کیک بریدن الکی الکیه؟!پس رقص چاقو چی؟!
رضا باخنده گفت:نکنه تومیخوای برقصی؟!
آروین خندیدورفت وسط جمع ایستادوگفت:آره دیگه!همه زحمتای تولد توافتاده گردنٍ منه بیچاره!!!
رضا خندیدوچیزی نگفت.آروین روکردبه من وگفت:دیا برو یه آهنگ توپ بذارکه میخوام برقصم.
دهن کجی بهش کردم وبه سمت موزیک پلیر رفتم. مسخره بازیم گل کرده بود ،آهنگ ناری ناری علیرضا روزگارو گذاشتم وصداش و زیادکردم:
جومۀ! اناری داری
با ما نامهربونی با ما دل میسوزونی
تو که با خنده هات دلو می تپونی
ناری ناری ناری ناری
ناری ناری ناری ناری
آروین می رقصیدوهمراه آهنگ می خوند.مسخره بازی درمیاوردو هی میومد سمت رضا تاچاقو روبهش بده،رضا که دستش و دراز می کرد،چاقو رو می برد عقب و دوباره شروع می کردبه رقصیدن.یه قرایی میداد که من توکارش مونده بودم!من بلدنیستم اونجوری برقصم،اون وخ این آروین بی شعوور چه خوب نازوادا درمیاره!
یادم باشه بهش بگم یه دوره فشرده رقص برام بذاره...خیلی باحال می رقصه!!!
ازدست کارای آروین،انقدرخندیده بودم که دلم دردگرفته بود.
ناری ناری
ناری یار خوشگل نازی یار خوشگل
با ما نامهربونی با ما دل میسوزونی
تو که با خنده هات دلو می تپونی
ناری ناری ناری ناری
ناری ناری ناری ناری
آهنگ که تموم شد،همه برای آروین دست زدن.رضا به سمت آروین رفت تاچاقورو ازش بگیره اما آروین چاقو رو عقب کشیدوگفت:اول شاباش و ردکن بیاد!
رضا باخنده گفت:عین دخترارقصیدی تازه شاباشم می خوای؟!
۱۱.۶k
۱۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.